لهستان در سالِ ۱۹۱۸ استقلالِ خود را بازیافت و، پس از ۱۲۰ سال غیبت از نقشههای زمین، به جغرافیای سیاسی بازگشت. اما تولیداتِ فرهنگیِ لهستان، بهویژه آثارِ ادبی، نشان داد غیبتِ سیاسی هیچ نسبتی با غیابِ فرهنگ ندارد. رماننویسان، شاعران، و نمایشنامهنویسانِ بلندآوازهای از لهستان برآمدند که برخی، مانندِ چسلاو میلوشِ شاعر، برندهی نوبلِ ادبی هم شدند. شاعرانی دیگر نیز بودند که اگر سرشناسیشان به میلوش نمیرسید، شعرشان کم از اشعارِ او نداشت: تادئوش روژهویچ که افزون بر شاعری نمایشنامهنویس بود و زبیگنیِف هربرت که در زمانهی عسرت خونش را میفروخت تا ناچار نباشد قلمش را بفروشد.
اینجا چه میکنی، شاعر؟ گزیدهای است از شعرهای این سه تن که به یک معنا فرزندانِ جنگ و تاریخی جنگزده بودند و پس از پایانِ جنگِ دوم نیز هیچیک زندگیِ آرامی نداشتند و از هجمههای نظامِ کمونیستیِ پساجنگ برکنار نماندند __ طعنهآمیز است که شاید سببِ غنای آثارِ ایشان نیز همین بوده باشد.