سه مقالهی «باروک، سینما، رولزرویس»، اگر بر اساسِ عنوانها قضاوت کنیم، بهنظر فاصلهی بسیاری دارند. آنچه باعث شده کنارِ هم قرار بگیرند «سبک» است، عنصرِ منحصراً بصریِ همهی هنرهای بصری؛ به عبارتِ دیگر، آن عنصرِ مشترکی که میتوان در بینِ آثارِ هنریِ یک دورهی خاص (باروک) یا یک رسانهی خاص (سینما) یا حتی یک ملتِ خاص (بریتانیا) جستوُجویش کرد و بهعیان دید. چگونگیِ کشفِ این عنصرِ بصریِ حاضر و متجلی در تولیداتِ هنریِ یک عصر، رسانه، یا ملت البته بستگی دارد به تواناییِ مورخ و نظریهپردازِ هنر. اروین پانوفسکی در کتابِ حاضر، که خصلتِ رسمی و خشکِ ارائههای آکادمیک و مقالاتِ او را ندارد، فراست و تیزبینیاش را در کمالِ آزادی در این سه عرصه به کار گرفته تا نتیجه از جذابترین پژوهشهایی باشد که تاکنون دربارهی سبک انتشار یافته است.
پانوفسکی در «باروک چیست؟» باروک را تاریخی میکند: آن را امتدادِ رنسانس میداند و تلویحاً از پایانِ تعادلی که باروک متحقق کرد آزردهخاطر است؛ بهعلاوه، به لحاظِ جغرافیایی برای آن محدودیت قائل میشود و آن را پدیدهای منحصراً ایتالیایی تعریف میکند. در «سبک و رسانه در تصاویرِ متحرک» به امکاناتِ یکتا و خاصِ سینما میپردازد، یعنی امکاناتی که رشد و تحولِ آتیِ سینما باید بر آنها متکی باشد: پویاسازیِ فضا و فضاییسازیِ زمان. مقالهی سومِ او، «پیشینیانِ ایدئولوژیکِ رادیاتورِ رولزرویس»، تلاشی است متهورانه برای مشخص کردنِ اصلی بنیادین که از قرونِ وسطای متقدّم تا قرنِ نوزدهم در هنر و دیگر جنبههای فرهنگِ انگلیسی حضور داشته؛ در واقع، تضادی میانِ دو اصلِ متقابل: احساساتگراییای بسیار سوبژکتیو و خردگراییای بهشدت فرمال.