شاید این باور عامیانه را شنیده باشید که اگر قورباغهای را در یک قابلمهی آب جوش بیندازید، بلافاصله میپرد بیرون. اما اگر همان قورباغه را در آب ولرم بیندازید و بعد قابلمه را کمکم گرم کنید، قورباغه میپزد و میمیرد. قورباغه فاقد قوهی تجدیدنظر دربارهی موقعیت است و وقتی متوجه تهدید میشود که دیگر دیر شده است. اخیراً دربارهی این باور عامیانه پرسوجوهایی کردم و به نکتهای رسیدم: دروغ محض است. قورباغهها نیستند که نمیتوانند موقعیتسنجی کنند؛ ماییم.
تازهترین کتابِ آدام گرنت، روانشناسِ سازمانی و استادِ مدرسهی کسبوکارِ وارتون، دعوتی است برای بیتوجهی به دانشها و نظرهایی که دیگر چندان کمکحال نیستند. او در بازاندیشی نشان میدهد که اگر بتوانیم در هنر بازاندیشی به استادی برسیم، فرصتهای بهتری برای موفقیت در محل کار و خوشبختی در زندگی خواهیم داشت. بازاندیشی کمک میکند هم راهکارهای تازهای برای مشکلات قدیمی بیابیم و هم از راهکارهای قدیمی برای حل مسائل جدید بهره ببریم. اوج دانایی دانستنِ این است که چه زمانی باید برخی از ارزشمندترین ابزارهایمان ـــــ برخی از ارجمندترین تکههای هویتمان ـــــ را رها کنیم.