سینما نیز مانندِ رؤیا ابزار و سندِ ارزشمندی برای ثبتوضبطِ چیزی است که جز بدین طریق از دست میرود. به بیانِ دیگر، سینما شکلی از رؤیاورزیِ همگانی است. میتوان گفت سینما شاهراهِ دستیابی به ناخودآگاهِ فرهنگ است، یعنی همان جایگاهِ رؤیا را در روانکاویِ کلاسیکِ فرویدی دارد. از دلایلِ جذابیتِ چنین رویکردی به سینما امید بستن به آن در مقامِ ابزاری برای تحلیلِ روانکاوانهی فرهنگ و کشفِ نشانگانِ آن در قالبِ رؤیاهای سینمایی است.
به عبارتِ دیگر، روانکاویِ فیلم ابزاری است برای نقدِ اجتماعی، و فیلم «نشانه»ای از فرهنگی که در آن جای دارد. اینکه روانکاوی چگونه از عهدهی چنین کاری برمیآید هنوز بحثانگیز است. آیا مفاهیم را از روانکاوی اخذ میکنیم و در خوانشِ فیلم به کار میبندیم؟ آیا در پیِ کشفِ «ناخودآگاهِ» سینماییم؟ آیا خوانشِ روانکاوانه باید بر مضامینِ ویژهای متمرکز باشد: امورِ جنسی، مرگ، جنون؟
این پرسشها پاسخِ سادهای ندارند. نقدِ روانکاوانه همهی این راهها (و بلکه بیش از اینها) را پیموده است. درهرصورت، رابطهی روانکاوی و سینما بر کارِ تفسیر مبتنی است. روانکاوی سینما را تفسیر میکند، اهمیتِ سینما را درمییابد، و سعی در فهمِ جذابیتها و آسیبهای آن دارد. نویسندهی سینما و روانکاوی کوشیده نشان دهد روانکاوی چگونه در درکِ نظریهی معاصرِ فیلم ما را یاری میکند.